گروه د: سالهای پایان دبستان(چهارم ،پنجم ،ششم)

حق همسایه

منابع اصلی: كافى/ جلد 2/  ص 666/ باب حق الجوار

متن عربی

 إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص أَتَاهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ إِنِّي اشْتَرَيْتُ دَاراً فِي بَنِي فُلَانٍ وَ إِنَّ أَقْرَبَ جِيرَانِي مِنِّي جِوَاراً مَنْ لَا أَرْجُو خَيْرَهُ وَ لَا آمَنُ شَرَّهُ قَالَ فَأَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَلِيّاً ع وَ سَلْمَانَ وَ أَبَا ذَرٍّ وَ نَسِيتُ آخَرَ وَ أَظُنُّهُ الْمِقْدَادَ أَنْ يُنَادُوا فِي الْمَسْجِدِ بِأَعْلَى أَصْوَاتِهِمْ بِأَنَّهُ لَا إِيمَانَ لِمَنْ لَمْ يَأْمَنْ جَارُهُ بَوَائِقَهُ فَنَادَوْا بِهَا ثَلَاثاً ثُمَّ أَوْمَأَ بِيَدِهِ إِلَى كُلِّ أَرْبَعِينَ دَاراً مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ

 

متن داستان

همانا مردى از انصار خدمت رسول خدا (ص) آمد و عرض كرد: من خانه‏ اى در فلان قبيله خريدارى كرده ‏ام و نزديكترين‏ همسايه من در آن خانه كسى است كه خيرى از او به من نرسد و از شرش آسوده نيستم! سپس رسول خدا صلى اللَّه عليه و آله به امام على عليه السلام و به سلمان و اباذر (راوى گويد شخص ديگرى را هم فرمودند كه من فراموش كرده‌ام و گمان دارم كه مقداد بوده است) دستور دادند كه با بلندترين آوازشان در مسجد فرياد زنند و بگویند: هر كه همسايه‏‌اش از آزار او آسوده نباشد ايمان ندارد. پس آنها سه بار آن را گفتند و سپس با دست اشاره كردند كه تا چهل خانه از برابر و پشت سر و طرف راست و سمت چپ همسایه است(يعنى تا چهل خانه از چهار طرف همسايه هستند)

 

خلاصه داستان

 داستان مردی است که از همسایه بد نزد پیامبر (ص) شکایت میکند و حضرت دستور می دهند که با صدای بلند در مسجد از حق همسایه گفته شود.

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *