منابع اصلی: بحار الانوار/ ج46/ص289/ باب 6 مكارم أخلاقه و سيره و سننه و علمه و فضله…..
متن عربی:
قَالَ لَهُ نَصْرَانِيٌّ أَنْتَ بَقَرٌ قَالَ لَا أَنَا بَاقِرٌ قَالَ أَنْتَ ابْنُ الطَّبَّاخَةِ قَالَ ذَاكَ حِرْفَتُهَا قَالَ أَنْتَ ابْنُ السَّوْدَاءِ الزِّنْجِيَّةِ الْبَذِيَّةِ قَالَ إِنْ كُنْتَ صَدَقْتَ غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَ إِنْ كُنْتَ كَذَبْتَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ قَالَ فَأَسْلَمَ النَّصْرَانِيُّ
متن داستان:
مردى نصرانى به امام باقر علیه السلام گفت تو بقر هستى. فرمود نه من باقرم گفت فرزند زنى آشپزى فرمود اين شغل او بوده. گفت تو فرزند يك سياه حبشى نابكارى؟
فرمود اگر راست ميگوئى نابكار بوده خدا از او بگذرد اگر دروغ ميگوئى خدا از تو بگذرد، نصرانى مسلمان شد.
خلاصه داستان: :
مردی مسیحی نام امام باقر علیه السلام را مسخره کرد و گفت مادر تو آشپز است و سیاه پوست و بد دهن است. امام هم با کمال آرامش و سادگی به همه ادعاهایش پاسخ دادند و همین صبر و حلم سبب اسلام آوردن او شد .