گروه د: سالهای پایان دبستان(چهارم ،پنجم ،ششم)

صبر و خوش‌رفتاری در برابر نادان

منابع اصلی: كشف الغمة في معرفة الأئمة / ج‏1/ ص 561

 

متن عربی

 دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ الْمَدِينَةَ فَرَأَى رَجُلًا رَاكِباً بَغْلَةً حَسَنَةً قَالَ لَمْ أَرَ أَحْسَنَ مِنْهُ فَمَالَ قَلْبِي إِلَيْهِ فَسَأَلْتُ عَنْهُ فَقِيلَ لِي إِنَّهُ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع فَامْتَلَأَ قَلْبِي غَيْظاً وَ حَنَقاً وَ حَسَداً أَنْ يَكُونَ لِعَلِيٍّ ع وَلَدٌ مِثْلُهُ فَقُمْتُ إِلَيْهِ فَقُلْتُ أَنْتَ ابْنُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَالَ أَنَا ابْنُهُ فَقُلْتُ أَنْتَ ابْنُ مَنْ وَ مَنْ وَ مَنْ وَ جَعَلْتُ أَشْتِمُهُ وَ أَنَالُ مِنْهُ وَ مِنْ أَبِيهِ وَ هُوَ سَاكِتٌ حَتَّى اسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ فَلَمَّا انْقَضَى كَلَامِي ضَحِكَ وَ قَالَ أَحْسَبُكَ غَرِيباً شَامِيّاً فَقُلْتُ أَجَلْ فَقَالَ فَمِلْ مَعِي إِنِ احْتَجْتَ إِلَى مَنْزِلٍ أَنْزَلْنَاكَ وَ إِلَى مَالٍ أَرْفَدْنَاكَ‏ وَ إِلَى حَاجَةٍ عَاوَنَّاكَ فَاسْتَحْيَيْتُ مِنْهُ وَ عَجِبْتُ مِنْ كَرَمِ أَخْلَاقِهِ فَانْصَرَفْتُ وَ قَدْ صِرْتُ أُحِبُّهُ مَا لَا أُحِبُّ أَحَداً غَيْرَه‏

 

متن داستان

 روايت میكند ابن عايشه كه مردى از اهل شام آمد به مدينه پس ديد مردى زيبا بر اشتر خوش رفتار سوار كه مثل او به حسن و جمال نديده بود گفت: دل من مايل شد به جانب وى پرسيدم كه اين چه كس است گفتند: حسن بن على بن ابى طالب (ع) دل من پر شد از خشم و كينه و حسدش كه على را مثل اين جوان فرزندى باشد برخاستم و رفتم به پيش وى گفتم: تو پسر على بن ابى طالبى؟ فرمود: بلى من پسر اويم، گفت تو پسر كيستى و چه كسى هستی؟ و بنياد ناسزا كردم به او و پدرش و آن حضرت ساكت بود و هيچ نفرمود تا من خود از گفتن آن شرمنده شدم. چون سخن من تمام شد خنديد و فرمود كه: من چنين پندارم كه تو غريب باشى و شامى، گفتم: بلى. فرمود كه:با من بیا اگر احتياج دارى به منزل من تا تو را فرود آرم اگر مال خواهى به تو بدهم، و اگر حاجتى داشته باشى مدد كنم و برآرم حاجت تو را، من از آن گفته خود شرمنده شدم و عجب آمد مرا از كرم و اخلاق او و از خلق حسن عجب نباشد من بازگشتم و محبت او در دل جاى كردم بر وجهى كه ديگرى را به آن مرتبه دوست نميداشتم.

 

خلاصه داستان

 روزی مردی شامی به امام حسن علیه السلام  فحاشی و بی احترامی می کند و حضرت بدون خشم و با رفتاری محبت آمیز از او دعوت میکنند که شب به منزل ایشان بیاید و همین رفتار باعث جلب محبت آن فرد شد.

بازگشت به لیست

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *