منابع اصلی: أمالي صدوق /ص 221
متن عربی:
كَانَ بِالْمَدِينَةِ رَجُلٌ بَطَّالٌ يَضْحَكُ النَّاسُ مِنْهُ فَقَالَ قَدْ أَعْيَانِي هَذَا الرَّجُلُ أَنْ أُضْحِكَهُ يَعْنِي عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ ع قَالَ فَمَرَّ عَلِيٌّ ع وَ خَلْفَهُ مَوْلَيَانِ لَهُ فَجَاءَ الرَّجُلُ حَتَّى انْتَزَعَ رِدَاءَهُ مِنْ رَقَبَتِهِ ثُمَّ مَضَى فَلَمْ يَلْتَفِتْ إِلَيْهِ عَلِيٌّ ع فَاتَّبَعُوهُ وَ أَخَذُوا الرِّدَاءَ مِنْهُ فَجَاءُوا بِهِ فَطَرَحُوهُ عَلَيْهِ فَقَالَ لَهُمْ مَنْ هَذَا فَقَالُوا لَهُ هَذَا رَجُلٌ بَطَّالٌ يُضْحِكُ أَهْلَ الْمَدِينَةِ فَقَالَ قُولُوا لَهُ إِنَ لِلَّهِ يَوْماً يَخْسَرُ فِيهِ الْمُبْطِلُونَ.
متن داستان:
در مدینه مرد دلقكى بود كه با رفتار خود مردم را مىخندانید، ولى خودش مىگفت :
من تاكنون نتوانستهام این مرد (على بن حسین علیه السلام) را بخندانم.
روزى امام به همراه دو غلامشان رد مىشدند، عباى آن حضرت را از دوش مباركشان برداشت و فرار كرد! امام به رفتار زشت او اهمیت ندادند. غلامان عبا را از آن مرد گرفته و بر دوش حضرت انداختند.
امام پرسیدند: این شخص كیست ؟ گفتند: دلقكى است كه مردم را با كارهایش مىخنداند.
حضرت فرمودند: به او بگویید: “ان لله یوما یخسر فیه المبطلون ” خدا را روزى است كه در آن روز بیهوده گران به زیان خود پى مىبرند.
خلاصه داستان:
ماجرای دلقکی که در مدینه مردم را میخنداند و حضرت به او هشدار میدهند بیهوده گران زیان عملشان را در قیامت میبینند.