منابع اصلی:
بحارالانوار / ج14 / ص476 / باب ما ورد بلفظ نبي من الأنبياء و بعض نوادر أحوالهم …. —- نهج البلاغه صبحی صالح / ص301
منابع فرعی:
متن عربی
لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ ص لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ فَقَالُوا لَهُ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ فَقَالَ ص لَهُمْ وَ مَا تَسْأَلُونَ قَالُوا تَدْعُو لَنَا هَذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ فَقَالَ ص إِنَّ اللَّهَ عَلى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ ذَلِكَ لَكُمْ أَ تُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ قَالُوا نَعَمْ قَالَ فَإِنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَا تَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ وَ أَنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ ثُمَّ قَالَ يَا أَيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللَّهِ فَوَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ ص مُرَفْرِفَةً وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْكِبِي وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ ص فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذَلِكَ قَالُوا عُلُوّاً وَ اسْتِكْبَاراً فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا فَأَمَرَهَا بِذَلِكَ فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالُوا كُفْراً وَ عُتُوّاً فَمُرْ هَذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كَانَ فَأَمَرَهُ ص فَرَجَعَ فَقُلْتُ أَنَا لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تَصْدِيقاً لِنُبُوَّتِكَ وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ بَلْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ عَجِيبُ السِّحْرِ خَفِيفٌ فِيهِ وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هَذَا يَعْنُونَنِي وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ سِيمَاهُمْ سِيمَاءُ الصِّدِّيقِينَ وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ ص لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَا يَعْلُونَ وَ لَا يَغُلُّونَ وَ لَا يُفْسِدُونَ قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَل.
متن داستان
امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرمایند: من با پيغمبر (صلى الله عليه و آله و سلم) بودم زمانى كه گروهى از بزرگان قريش نزد او آمدند و گفتند: تو امر بزرگى (نبوت و پيغمبرى) ادعا مىكنى كه پدران تو و نه كسى از خاندان تو آن را ادعا نكرده است و ما از تو كارى درخواست مىنماييم كه اگر آن را براى ما به جا آورى و به ما بنمايى مىدانيم پيامبر و فرستاده از جانب خدا هستى و اگر به جا نياورى مىدانيم جادوگر و دروغگو هستى . پيامبر (صلی الله علیه و آله ) فرمودند: چه مىخواهيد ؟ گفتند: اين درخت را براى ما بخوان تا ريشههايش از زمين كنده شده، آمده و جلوى رويت بایستد.
پيغمبر (صلی الله علیه و آله ) فرمودند: خداوند بر همه چيز توانايى دارد ، اگر اين خواهش شما را برآورد ، آيا ايمان مى-آوريد و به حق گواهى مى¬دهيد . گفتند: آرى . فرمودند: من به شما نشان مى¬دهم آنچه را مى¬طلبيد و مى¬دانم كه به خير و نيكويى (اسلام ) ايمان نمى¬آوريد ، بين من و شما كسى هست كه به كفرش باقى مانده در جنگ كشته مى¬گردد و در چاه انداخته مى¬شود (مراد چاهى است كه آن را بدر مى¬ناميدند كه بين مكه و مدينه واقع شده ، و به مدينه نزديكتر است . از جمله كسانى كه در جنگ بدر ، بعد از كشته شدن در آن چاه افكنده شدند ، عتبه ، شيبه ، دو پسر ربيعه ، اميه ابن عبد شمس ، ابوجهل و وليد بن مغيره بودند .)
پس از آن پيغمبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: اى درخت اگر تو به خدا و روز رستاخيز ايمان دارى و مى¬دانى من پيغمبر خدا هستم ، با ريشه هاى خود كنده شو و به فرمان خدا جلوى من بايست . سوگند به خدايى كه آن حضرت را به حق برانگيخت ، درخت با ريشه هايش كنده شد و آمد در حالى كه صدايى سخت داشت مانند صداى بال¬هاى مرغان ، تا بين دو دست پيامبر (صلی الله علیه و آله ) مانند مرغ پر و بال زنان ايستاد ، شاخه بلند خود را بر سر رسول (صلی الله علیه و آله) و بعضى از شاخه هايش را بر دوش من افكند .
من در طرف راست آن حضرت (صلی الله علیه و آله) بودم ، پس چون آن گروه آن را ديدند از روى سرافرازى و گردنكشى گفتند بفرما تا نیمی از درخت عقب رود و نیمی دیگر جلو، حضرت درخت را با آن درخواست فرمان داد ، آنگاه نيمه آن به سوى آن حضرت رو آورد كه به شگفت¬ترين روى آوردن و سخت ترين صدا كردن مى¬ماند (از اول با شتاب تر فرمان آن بزرگوار را اجابت نمود) ، پس از روى ناسپاسى و ستيزگى گفتند: امر كن اين نيمه باز گردد و به نيمه¬ی دیگر خود بپيوندد همچنان كه از اول بود ، پس پيغمبر (صلی الله علیه و آله) امر فرمودند درخت بازگشت.
من گفتم : سزاوار پرستش جز خدا نيست . اى رسول خدا من نخستين كسى هستم كه ايمان به تو آوردم و اقرار كردم به اين كه درخت به فرمان و خواست خدا ، امر تو را به جا آورد و آنچه را كه كرد براى اعتراف پيغمبرى تو و احترام فرمانت بود . پس همه آن گروه (كفار و مشركين قريش ) گفتند: جادوگر بسيار دروغگويى است ، شگفت جادويى كه در آن چابك است و به پيامبر (صلی الله علیه و آله ) گفتند: آيا تو را در كارت تصديق مى¬نمايد غير از مانند اين شخص ؟ كه قصدشان من بودم و من (على ) از آن گروهى هستم كه در راه خدا ، آنان را توبيخ سرزنش كننده¬اى باز نمى¬دارد.
چهره آن¬ها ، چهره راستگويان و سخنانشان سخن نيكوكاران است ، شب را آباد كننده و روز را نشانه و راهنما هستند ، به ريسمان قرآن خود را مى¬آويزند ، راه¬هاى خدا و روش¬هاى پيامبرش را زنده مى¬كنند ، گردنكشى و نادرستى و تبهكارى نمی¬كنند ، دل¬هايشان را در بهشت و بدن¬هايشان مشغول كار است
خلاصه داستان
مشرکین از پیامبر(ص) درخواست معجزه ( بیرون آمدن درخت از زمین وحرکت با ریشه هایش )کردند. حضرت به خواست خدا این کار را انجام دادند ولی آنها نه تنها ایمان نیاوردند بلکه پیامبر(ص) را جادوگر و دروغگو خواندند.