منابع اصلی: بحارالانوار / ج100/ ص10/ باب 1 الحث على طلب الحلال …
متن عربی:
أَصَابَ أَنْصَارِيّاً حَاجَةٌ فَأَخْبَرَ بِهَا رَسُولَ اللَّهِ ص فَقَالَ ايتِنِي بِمَا فِي مَنْزِلِكَ وَ لَا تُحَقِّرْ شَيْئاً فَأَتَاهُ بِحِلْسٍ وَ قَدَحٍ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص مَنْ يَشْتَرِيهِمَا فَقَالَ رَجُلٌ هُمَا عَلَيَّ بِدِرْهَمٍ فَقَالَ مَنْ يَزِيدُ فَقَالَ رَجُلٌ هُمَا عَلَيَّ بِدِرْهَمَيْنِ فَقَالَ هُمَا لَكَ فَقَالَ ابْتَعْ بِأَحَدِهِمَا طَعَاماً لِأَهْلِكَ وَ ابْتَعْ بِالْآخَرِ فَأْساً فَأَتَاهُ بِفَأْسٍ فَقَالَ ع مَنْ عِنْدَهُ نِصَابٌ لِهَذِهِ الْفَأْسِ فَقَالَ أَحَدُهُمَا عِنْدِي فَأَخَذَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص فَأَثْبَتَهُ بِيَدِهِ وَ قَالَ اذْهَبْ فَاحْتَطِبْ وَ لَا تُحَقِّرَنَّ شَوْكاً وَ لَا رَطْباً وَ لَا يَابِساً فَفَعَلَ ذَلِكَ خَمْسَ عَشْرَةَ لَيْلَةً فَأَتَاهُ وَ قَدْ حَسُنَتْ حَالُهُ فَقَالَ ع هَذَا خَيْرٌ مِنْ أَنْ تَجِيءَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ وَ فِي وَجْهِكَ كُدُوحُ الصَّدَقَة
متن داستان:
یكى از یاران رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فقیر شد. خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد و شرح حال خود را بیان كرد. پیغمبر(صلی الله علیه و آله) فرمودند :
برو هر چه در منزل دارى اگر چه كم ارزش هم باشد بیاور!
آن مرد انصار رفت و طاقه اى گلیم و كاسه اى را خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آورد.
حضرت آنها را در معرض فروش گذاشتند و فرمودند: چه كسى اینها را از من مى خرد؟ مردى گفت : من آنها را به یك درهم خریدارم. حضرت فرمودند: كسى نیست كه بیشتر بخرد؟ مرد دیگرى گفت: من به دو درهم مىخرم. پیغمبر (صلی الله علیه و آله) به ایشان فروختند و فرمودند: اینها مال تو است .
آن گاه دو درهم را به آن مرد انصار دادند و فرمودند: با یك درهم غذایى براى خانواده ات تهیه كن و با درهم دیگر تبرى خریدارى كن و او نیز به دستور ایشان عمل كرد.
تبرى خرید و خدمت پیامبر (صلی الله علیه و آله) آورد. حضرت فرمودند: این تبر را بردار و به بیابان برو و با آن هیزم بشكن و هر چه بود ریز و درشت و تر و خشك همه را جمع كن ، در بازار بفروش .
مرد به فرمایشات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) عمل كرد. مدت پانزده روز تلاش نمود و در نتیجه وضع زندگى او بهتر شد.
پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او فرمودند: این بهتر از آن است كه روز قیامت بیایى در حالى كه در سیمایت علامت زخم خراش صدقه باشد.
خلاصه داستان:
پیامبر (ص) به مردی از انصار که از فقر خدمت ایشان شکایت کرد کمک کردند و او را راهنمایی به کار و تلاش برای کسب روزی فرمودند.