درویش طمع‌کار (۴)

روزی پادشاه به درویشی که شعر قشنگی سروده بود هزار دینار پاداش می‌دهد. درویش به جای اینکه کسب و کاری را راه بیندازد شروع به ولخرجی کرد. زمانی که پولهایش تمام شد دوباره به قصر آمد و از پادشاه درخواست کمک کرد. پادشاه از این که با پول‌ها کسب و کار راه نینداخته عصبانی شد و دستور داد درویش را بیرون کنند. وزیر به پادشاه میگوید بهتر بود این پول را کم کم به به او میدادید تا ولخرجی نمی‌کرد٬ شما حاکم بزرگی هستید راندن و آزار دادن مردم درخور مقام شما نیست

داستان‌های آموزنده گلستان سعدی عاقبت ولخرجی در کمک کردن به نیازمندان حد وسط را رعایت کردن (به اندازه نیازشان کمکشان کنیم) نیازمندان را دست خالی از خانه‌مان نرانیم