صیاد مهربان (۷)

روزی صیاد مهربانی یک شیر٬ میمون٬ مار و یک مرد جواهرفروش (طمعکار و دروغگو) را از گودالی نجات می‌دهد. شیر برای جبران مهربانی صیاد گردنبند دختر حاکم را به او می‌دهد. در راه شهر میمون برای جبران مهربانی به صیاد غذا می‌دهد. صیاد بی‌خبر از همه جا به نزد جواهر فروش میرود که گردنبند را بفروشد. جواهرفروش به نزد حاکم رفته و به طمع گرفتن جایزه صیاد را دزد گردنبند معرفی می‌کند. حاکم صیاد را زندانی می‌کند و مار به کمک صیاد می‌آید و به او بوته گیاهی می‌دهد و می‌گوید: من حاکم را نیش میزنم و تو از طریق این گیاه می‌توانی او را شفا دهی و نجات پیدا کنی. صیاد آزاد می‌شود و به حاکم توضیح می‌دهد که گردنبند را شیر به او داده بود و جواهرفروش به طمع جایزه او را دزد خطاب کرده.

خوب

نویسنده یاد می‌دهد که به هرکس خوبی کنید روزی نتیجه‌اش به شما برمی‌گردد. انسان نباید طمع کار باشد و به خاطر منافع خودش دیگران را به زحمت بیندازد و باعث ناراحتیشان شود.