منابع اصلی: کحل البصر محدث قمى/ ص 69.
منابع فرعی:داستان راستان /ش4
متن عربی:
لا يستعن احدكم من غيره ولو بقضمة من سواك.
متن داستان:
قافله چندين ساعت راه رفته بود. آثار خستگى در سواران و در مركبها پديد گشته بود. همين كه به منزلى رسيدند كه آنجا آبى بود، قافله فرود آمد. رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) نيز كه همراه قافله بودند شتر خويش را خوابانيدند و پياده شدند. قبل از همه چيز، همه در فكر بودند كه خود را به آب برسانند و مقدمات نماز را فراهم كنند.
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) بعد از آنكه پياده شدند، به آن سو كه آب بود روان شدند، ولى بعد از آنكه مقدارى رفتند، بدون آنكه با احدى سخنى بگويند به طرف مركب خويش بازگشتند. اصحاب و ياران با تعجب با خود مىگفتند آيا اينجا را براى فرود آمدن نپسنديدهاند و میخواهند فرمان حركت بدهند؟ چشمها مراقب و گوشها منتظر شنيدن فرمان بود. تعجب جمعيت هنگامى زياد شد كه ديدند همين كه به شتر خويش رسيدند، زانو بند را برداشتند و زانوهاى شتر را بسته و دو مرتبه به سوى مقصد اولى خويش روان شدند.
فريادها از اطراف بلند شد: اى رسول خدا ! چرا ما را فرمان ندادید كه اين كار را برايتان بكنيم، و به خودتان زحمت دادید و برگشتید؟ما كه با كمال افتخار براى انجام اين خدمت آماده بوديم.
در جواب آنها فرمودند: هرگز از ديگران در كارهاى خود كمك نخواهيد، و به ديگران اتكا نكنيد و لو براى يك قطعه چوب مسواك باشد.
خلاصه داستان:
رسول اکرم صلی الله علیه و آله با قافلهای همسفر بودند. کاروان برای نماز و استراحت توقف میکند و ناگهان جمعیت میبیندد که حضرت کار آمادگی برای نماز را رها کرده و به سمت شتر خود رفتند و زانوی شترشان را بستند و کار خود را به دوش دیگران نیانداختند.